تو میباشد چگونه پاک کردن آن اشکهای
روی گونه درخشانت میسر
است؟ ای آسمان آبی من، بین من و تو
فاصله ای است، پس چگونه دستم
را بر روی گونه نازنینت
بکشم و تو را نوازش کنم؟
آری من ستاره می شوم و به آسمان
زندگی می آیم تا بر چهره
درخشانت بوسه بزنم
با من بمان ای روشنی بخش شبهای تارم..........
بامن بمان ای هستی بخش زندگیم.........
با من بمان و مروارید اشک را از گونه های تبدارم پاک کن........
با من بمان تا تمام قصه های عشقم را در شبهای دراز یلدا با تو بگویم.......
با من بمان تا به تو نشان دهم چقدر نیازمند تو هستم......
با من بمان تا به تو بگویم در نبودت چه اشکها که نریخته ام.........
با من بمان تا عاشقانه احساسم و عشق پاکم را به تو نشان دهم.....
با من بمان تا هستی برایمان سرود جاودانه بودن سر دهد...
با من بمان تا من شریک دلتنگیها و غربت چشمهایت شوم.....
با من بمان تا عشقم را با نگاه در آسمان چشمان تو بکارم و به تو هدیه دهم.......
با من بمان تا ستاره........... تا امید.............. تا ماه ...........
با من بمان تا هر دو بروی بال خیال پرواز به روی ابرها برویم ..........
با من بمان تا سبد سبد گلهای سرخ و یاس و رازقی را به دستان تو نثار کنم...
با من بمان تا نشان دهیم عشق ناب و خالص را با فاصله کاری نیست..........
" با من بمان من با تو می مانم تا ابدیت"