خیلی چیزها دور بر ما هستند که آنها رونمی بینیم خیلی زیبایی ها هستند که از کنار آنها رد می شویم
بدون آنکه حتی یک لحظه احساسمان رو بر انگیزدخیلی از مازیبایی های زندگی را به چشم مسافران یک قطار می بینیم
هر چیزی پاییزوبهار دارد روح انسان هم همینطور.وقتی به شب عادت کنی همه چیز به چشمت تاریک و کوچک می آید
آن وقت مجبوری راه هایی را که در روز می توانی یک نفس بدوی شب ها پاور چین پاور چین طی کنی.
این همان رخوتی است که یواش یواش تورا از پا می اندازدو یک روز می بینی که دیگر خودت نیستی
سعی کنیم چشمهایمان رو وسعت دهیم.حیف است چشمانی که می تواند آسمان رو در خود جای دهد اسیر دیوار ها باشند.
زیبایی ها روح زندگی است به دیدن آنها عادت کنیم.
گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم
«باید برم» برای تو فقط یه حرف ساده بود
کاشکی می دیدی قلب من به زیر پات افتاده بود
شاید گناه تو نبود، شاید که تقصیر منه
شاید که این عاقبتِ این جوری عاشق شدنه
***
سفر همیشه قصه رفتن و دلتنگیه
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
همیشه یک نفر میره آدم و تنها می ذاره
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این وره دنیا می مونه
***
دلم نمیاد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم میره جون
بمون برای کوچهای که بی تو لبریزه غمه
ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه
***
بمون واسه خونهای که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست!
سلام معلومه خیلی زجر عشق میکشی امیدت به خدا باشه