عشق اولم تو بودی

عشق اولم تو بودی

تو که قلب منو ربودی

حالا تنهای تنهام من

اسیر کوه غمهام من

نمی دونم کجایی تو

نشینم تا بیایی تو

دل من واسه تو تنگه

هنوزم با تو یکرنگه

فدای خنده هاتم من

توی رویا هم باهاتم من

چرا امشو پریشونم

خودم حتی نمی دونم  

 من به غیر از تــــو نخواهم ، چه بدانی ، چه ندانی

از درت روی نتــــــــابم ، چه بخوانی ، چه برانی

دل من میل تـــــــو دارد ، چه بجوئی چه نجوئی

دیده ام جـای تــــو باشد ، چه بـمانی ، چه نـمانی

مـن کـه بیمار تـــــو هستم ، چه بپرسی چه نپرسی

جان به راه تـــــــو سپارم ، چه بدانی ، چه ندانی

میتوانی به همه عـمر ، دلم را بفریبی

ور بکوشی ز دل من بگریزی ، نتوانی

دل من سوی تــــــو آید ، بزنی یا بپذیری

بوســــه ات جان بفزایـد ، بدهی یـا بستانی

جانی از بهر تـو دارم ، چه بخواهی چه نخواهی

شعرم آهنگ تــو دارد ، چه بخوانی چه نخوانی



پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟

با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ،

بهش گفتم به خاطر هیچ کس

پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟

با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو

با یک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هیچ چیز .

ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟

در حالی که گریه می کرد گفت :

به خاطر کسی که برای هیچ زنده است
 

 

آموخته ام که وقتی عاشقم ، عشق در ظاهرم نیز نمایان می شود.

آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت .

آموخته ام که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشقش شویم .

آموخته ام که این عشق است که زخم ها را شفا میدهد ، نه زمان .

آموخته ام که تنها کسی مرا شاد میکند ، که بمن میگوید « تو مرا شاد کردی »

آموخته ام که گاهی مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است .

آموخته ام که مهم بودن خوبست ولی خوب بودن مهمتر است .

آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده میشود « نه » گفت

آموخته ام که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم ، دعا کنم .

آموخته ام که زندگی جدیست ولی ما نیاز به «دوستی» داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم .

اموخته ام که تنها چیزی که یک شخص میخواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای

فهمیدنش.

آموخته ام که زیر پوست سخت همه افراد کسی وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.

آموخته ام که خدا همه چیز را در یک روز نیافرید ، پس من چگونه میتوانم همه چیز را در یک روز بدست آورم .

آموخته ام که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام که وقتی با کسی روبرو میشویم ، انتظار لبخندی از سوی ما دارد.

آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان با آن نگاه را وسعت بخشید .

آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاری ندارد.

آموخته ام که به چیزی که دل ندارد نباید دل بست .

آموخته ام که خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن .

و آموخته ام که قطره دریاست ، اگر با دریاست .

و آموخته ام که عشق ، مهربانی ، گذشت ، صداقت وبلند نظری خصلت انسانهای انسان است.  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد