سعی کن........

سعی کن تنها باشی:

زیرا تنها بدنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت.

بگذار عظمت عشق را درک نکنی:

زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.

بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود باشد:

زیرا اگر عشقی در آن منزل کند

به ویرانه های آن هم رحم نخواهد کرد.

اما اگر عاشق شدی:

سعی کن تنها یک نفر را دوست داشته باشی 


زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم

نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

زیبــــــاترین سخنی که شنیدم

سکوت دوست داشتنی توبود.

زیبــــــــــاترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

زیــــــــباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار توبود.

زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود.

زیبــــــاترین هدیه عمرم محبت توبود .

زیباترین تنهاییم گریه برای توبود .

زیباترین اعترافم عشق توبود


به هرکه دل بستم به اواندیشه اش یاری نبود

بین ما جز قلب سنگش هیچ دیواری نبود

زخمها خوردم ز دست نارفیقان بارها

هیچ زخمی همچو زخم عشق تو کاری نبود

 


دلم سخت گرفته است ...

می دانم پشت پنجره ایستاده ای ....

صدایم کن... صدایم کن ....

در لحظه ای فرو خواهم ریخت ....

صدایم کن ....

دلم سخت گرفته است ....


شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟

گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی..

سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد

گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی


به دنبال کسی هستم که با درد آشنا باشد

دلش غمگین خودش ساده کمی از جنس ما باشد

به دنبال کسی هستم که گر گویم

غم خود را که با سوز و غم ودردم

به هر جا هم نوا باشد

به دنبال کسی هستم که عشقش واقعی باشد

نه دنیا و نه زر خواهد

نه طالب بر هوی باش


کاش می‌شد دستهایم را پر از معنای نگاهت می‌کردم

و بر گردنت می‌آویختم

تا این احساس برای همیشه در تو بماند


بازی روزگار را می فهمم !!!

من تو را دوست دارم ... تو دیگری را ...

و دیگری مرا ... و همه ی ما تنهاییم


یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم

ترس تموم وجودمو برداشت که شاید

منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم!

سریع از کنار مرداب دور شدم.

حالا وقتی که می بینم خودم مرداب شدم

دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم

و حالا می فهمم ... گل نیلوفر مغرور نیست

اون خودشو وقف مرداب کرده...


روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...

روز دوم الکی الکی چشمهام به چشم تو افتاد...

روز سوم...هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...

ماه بعد... شانسی به دلم نشستی

وحالا سالهاست یواشکی دوست دارم.


من کلبه ی خوشبختی تو را

روزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد

وقشنگترین لحظه هایم رابه پای

ساده ترین دقایقت خواهم ریخت

تا بدانی عاشق ترین پروانه ات خواهم ماند


 

اگه می دونستی قطره ی بارون

وقت دورشدن از ابرا چه حسی داشت "

اگه می دونستی یه بندر

وقت رفتن کشتیها چه تنها میشه "

اگه می دونستی درخت کاج

وقت پر کشیدن پرنده ها چه غمگین میشه "

اگه می دونستی که رفتنت

چه آتشی بر جانم کشید

این قدر راحت نمی گفتی : خداحافظ


تا باد هست خواهم لرزید

و تا عشق هست خواهم وزید

تا نگاه هست خواهم دید

تا پگاه هست خواهم رویید

تا راز است ، خواهم جست

تا ریا هست خواهم شست

تا هستی است ،‌خواهم زیست

و تا مرگ هست ، خواهم خندید


دستانت را در دستانم بگذار تا برایت

نوید شادی بخش پر ستو ها را به ار مغان بیاورم

دستانت را در دستانم بگذارتا بتوانم

امید ها در دلت زنده کنم

دستانت را در دستانم بگذار تا شاید

بتوانم گوشه ای از تنهایی هایت را پر کنم

دستانت را در دستانم بگذار

تا حداقل بتوانم همراهت باشم

دستانت را در دستانم بگذار تا دوباره

احساس زیبایی ها را در وجودت زنده کنم

دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم

آرامش را در تو زنده کنم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد