دارم از غصه میمیرمخدا کاری بکن این بارکه دستای ظریفش روتو دستام حس کنم یکبارخدا کاری بکن این بارخدای مهربون منزبونم بند اومد ای وایکجا رفت هم زبون منخدا کاری بکن مردمخدا اونم دلش تنگهاگه میگه مهم نیستمبا حسش داره میجنگهاگه میگه تو فکرم نیستمی خواد بیشتر پیشش باشمدرسته اون ولم کردهدلیل اشک چشماشمخدا کاری بکن اون رفتازت میخام که بر گردهاین بار قدرشو میدونماگرچه اون ولم کردهخدا بگو که برگردهخدا کاری بکن زود باشخدا اون دیگه تنها نیستخدا بهش بگو مردمچرا عین خیالش نیستخدای مهربون من دلت میاد که تنها شمبره عشقم تک و تنها تا کی دلواپسش باشمخدا کاری بکن زود باشخدا صبرم همین قدر بودبگو حرفاشو بخشیدمبگو گنجایشم کم بودبگو تقصیر من بودهبگو حق داره می دونمبگو به فکر جبرانهبگو قدرش رو میدونمبگو دیگه قرورش مردمی خواد پیش تو برگردهبگو سختی این روزااونو از راه بدر کردهخجالت می کشم از اونبگو چیزی نگه اومدخدا پادرمیونی کنشاید از من خوشش امد

بی نام
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 ساعت 06:58 ب.ظ