خانه عناوین مطالب تماس با من

شعرهای عاشقانه

شعرهای عاشقانه

روزانه‌ها

همه
  • عاشقانه ترین سایت جهان

پیوندها

  • سارا گرافیک
  • میم مثل محبت
  • ایران هکس برترین مرجع گرافیک و اسکریپت
  • دلکده)
  • سفری به سوی گذشته
  • اتش بازی
  • اشعار عاشقانه ها
  • نگذر از عشق
  • مرا ببخش
  • اسیر عشق
  • عشق مهناز
  • دل شکسته
  • خطی از تنها
  • زهرا تنهایم گذاشت ورفت
  • عکس
  • مرجع موزیک وکد موزیک
  • راز دل
  • کلبه ای از جنس درد
  • فرشید وسهیلا
  • دیوانه ی دل
  • پگاه جووووون
  • تقدیم به تنها عشقم
  • طوفان عشق(رکسانا)
  • شکلات داغ
  • هرگز نمیشه فراموشت کرد
  • ابجی بزرگه وداداش کوچیکه
  • موسیقی دلتنگی
  • دخترک تنها
  • فرشته های شیطون
  • بیا که خوب جایی اومدی
  • فوضولی موقوف
  • آسمن بی ستاره (امین)
  • آخه من خیلی دلم گرفته(امیر)
  • آرزویم تویی(شایان)
  • تنها دل شکسته حسین
  • شعرهایی با طعم آلبالو
  • خاطرات سوخته
  • فالنامه
  • دلم گرفته ای هم نفس
  • عشق
  • قلب یخی
  • غمکده
  • کهکشان عشق
  • دل تنگی های دل کوچک من
  • عروسک نانازی
  • نگاروسهیل
  • نازنین شادونه
  • احساس خالی
  • بوی تنهایی
  • قفنوس در تنهایی
  • قاصدک
  • عشق دست نیافتنی
  • بزرگترین وبلاگ دخترانه
  • فقط به خاطرتو
  • عاشقانه وخوندنی
  • خدا میخواهم بهت نزدیک شم
  • دل نوشته های یه عاشق
  • داستان عشقم
  • دنیای عکس
  • از ما گفتن بود نیای تو ضرر میکنی
  • کارخونه عشق
  • نزدیکم نیا
  • عاشقانه ترین سایت
  • وبلاگ دوستی

برگه‌ها

  • [ بدون عنوان ]

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • خیلی سخته
  • سلام من به محرم
  • یه روزی
  • باتوچه زندگی هایی.........
  • وقتی که دیگر نبود
  • گاهی وقتا
  • رفیق نیمه راه من کجایی؟؟؟؟
  • فقط دلم تنگ است
  • بسه اخه

بایگانی

  • دی 1389 1
  • آذر 1389 8
  • آبان 1389 50
  • مهر 1389 137

آمار : 14151 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • میدونم>>>>>>>>> دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 19:56
    اول به نام عشق، دوم به نام تو، سوم به یاد مرگ. بر لوح شیشه ای قلبم می نویسم: یا تو و عشق، یا من و مرگ سرنوشت ننوشت گر نوشت بد نوشت اما باور کن نمی توان سرنوشت را از سر نوشت یک دل که به یک لحظه دو صد عشق پذیرد بگذار چنین قلبی ز اندوه بمیرد بی عشق و محبت نتوان زیست و لیکن یک دل نتواند دو محبت بپذیرد بنجره دلت رابر روی...
  • توبگو>>>>>>>>>>> دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 19:49
    تو بگو بهار قشنگه من میشم بهار تو تو بگو بمون منم نمیرم از کنار تو تو بگو منو نمیخوای دیگه خسته کردمت گر چه سخته امّا من دور میشم از دیار تو تو بگو سرد هوا منم میشم خورشید تو تو بگو که نا امیدی من میشم امید تو تو بگو دلم گرفته از همه دورنگیها مشکی میشم مظهر یه رنگی میشم واسه تو تو بگو خدا کنه بارون بیاد از آسمون به...
  • پشت سرت نگاه نکن دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 19:46
    امروز با هم بودن را تجربه میکنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را پس امروزمان را زیبا کنیم به حرمت خاطرات فردا پشت سرت نگاه نکن بذار نگات یادم بره برو پشیمون نمیشی این دفعه بار اخره پشت سرت نگاه نکن حتی اگه صدات کنم حتی اگه گریه کنم زل بزنم نگات کنم مارو نساختن واسه هم تو قسمت من نبودی بذار که از یادت بره یه روزی عاشقم...
  • سراغ از ما نمیگیری دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 19:34
    سراغ از ما نمیگیری، نه می آیی نه می مانی دلم در سینه پوسیده، نه پیدایی نه پنهانی سراغ از ما نمیگیری، مگر در چشم تو خارم؟ خزان بگرفته جان من، نه یاری و نه جانانی مگر یادت نبود آن دم، که گفتی عاشقت هستم!؟ تو شوق زیستن در دل، نفس در این تن و من که نمی دانم شاید تو بدانی اما فقط شاید !!! شاید بدانی از کجا شروع شد شاید...
  • نامه ی عاشقونه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 19:25
    سلام عزیز قشنگ ولی نامهربان من! منم ، کسی که با نام تو جان گرفت و زندگی را در چشمان مهربان و فریبنده ی تو معنا کرد! منم عاشق تو ، کسی که برگهای سرنوشت را با تک تک واژه های گوش نواز و طنین دلنشین کلامت ترسیم کرد … و اینک این منم عاشقی تنها در آستانه فصلی سرد … تو با تمام مهربانی هایت مرا رها کرده ای در کوله باری از غم،...
  • بدون تو..... دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 18:59
    خیابان در تنهایی خود غرق است و نگاه منتظرش بر رهگذریست که نادانی به او جرأت داده است تا بر سنگفرش صبورانه قدم بگذارد خانه در تنهایی خود غرق است و حضور ره نوردی را می نگرد که گامهایش لحظه ای سکوت سنگین خانه را شکسته است آسمان در تنهایی خود غرق است و گذار پرنده ای را می خواهد که بال افشان آغوش فروبسته او را بگشاید و من...
  • رفتی/////// دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 18:55
    رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم یاد من باش تا بتونم، همیشه برات بخونم بی تو وعطر تن تو، یه چراغ نیمه جونم هفت شهر عشق شهر اول: نگاه و دلربایی شهر دوم: دیدار و آشنایی شهر سوم: روزهای شیرین و طلایی شهر چهارم:...
  • عشق در ۱۰ کلمه....... دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 18:53
    عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود. عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند. عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود. عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است. عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد. عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است. عشق نسیمیست از بهار...
  • یک برگ دیگه........ دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 18:42
    یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم ، امروز هم گذشت ، با مرور خاطرات دیروز ، با غم نبودنت و سکوتی سنگین ، و من شتابان در پی زمان بی هدف ، فقط میروم ، میروم ، یاس ها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما ، گرمی مهر تو را میخواهند ، غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند ، میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی ، صدای قدمهایت...
  • خیلی چیزا////// یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 17:20
    خیلی چیزها دور بر ما هستند که آنها رونمی بینیم خیلی زیبایی ها هستند که از کنار آنها رد می شویم بدون آنکه حتی یک لحظه احساسمان رو بر انگیزدخیلی از مازیبایی های زندگی را به چشم مسافران یک قطار می بینیم هر چیزی پاییزوبهار دارد روح انسان هم همینطور . وقتی به شب عادت کنی همه چیز به چشمت تاریک و کوچک می آید آن وقت مجبوری...
  • این روزها یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 17:16
    این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید... یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم ... من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه...
  • هنگامی..... یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 17:11
    هنگامی که به خود آمدم جز درماندگی چیز دیگری در چشمانم موج نمی زد جز غمی که از آن شکست بر تار و پود وجودم نقش بسته بود . گویی آن زمان فقط غم میدیدم و خود را در هاله ای از فکر های ناممکن محبوس کرده بودم ، گویی تارهای غم را بر خود تنیده بودم و در سیاهی این مرداب هر لحظه با هر لغزش پایین و پایین تر می رفتم . از همه چیز و...
  • پیش از آن...... یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 17:02
    پیش از آنکه تو را ببینم و با تو همسفر جاده های زندگی شوم ، پیش از آنکه تو بیایی و مرا از حال و هوای دلگرفته ام رها کنی معنای واقعی عشق را نمیدانستم و عشق برایم بی معنا بود ... پیش از آنکه تو بیایی قلب من بازیچه ای بیش نبود ، روزی صدها بار میشکست و همیشه آرزوی یک لحظه تنهایی میکرد ! عزیزم تو آمدی و هوای قلبم را بهاری...
  • قاب شیشه ای یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:57
    قاب شیشه ای چشمات منو با تو آشنا کرد من تو رویای تو بودم بی خبر منو صدا کرد قاب شیشه ای چشمات برا من مثل نفس شد برا قلب عاشق من همه چیزو همه کس شد من به آرزوم رسیدم به تن تب دار دستات دستای تو مال من شد تو پناه امن چشمات سرنوشتم زیر و رو شد شبم از ستاره پر شد کویر زخمی دستام عاقبت دوباره پر شد بی روح و سرد تو یه مسیر...
  • واسه دیدن چشمات یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:54
    خاطرات با توبودن برای من یک رویاست حالا که نیستی عزیزم زندگی برام بی معناست می گفتی عاشق و معشوق همیشه با هم می خونن مگه من عاشق نبودم که نموندی مهربون؟ خسته ام از این همه درد خسته از تنها ماندن خسته ام از غم نشستن شعر تنهایی خوندن واسه من تویی ستاره تو تموم آسمونم عاشقت بودم و باز بخوای عاشقت می مونم حالا که نیستی...
  • غیر دل؟؟؟؟؟؟؟ یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:45
    غیر دل چیزی ندارم ، که بدونم لایق تو دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم هر بلایی سرم اومد ، همه زجری که کشیدم همه رو به جون خریدم ،ولی از تو نبریدم هر جا بودم با تو بودم ، هر جارفتم تو رو دیدم تو سبک شدن ،تو رویا ، همه جا به تو رسی اگه احساسمو کشتی ، اگه از یاد منو بردی اگه...
  • هزار گلم...... یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:40
    هزار گلم اگرم هست،هر هزار تویی / گلند اگر همه اینان،همه بهار تویی دلم هوای تو دارد،هوای زمزمه ات / بخوان که جاری آواز جویبار تویی به کار دوستی ات بی غشم،بسنج مرا / به سنگ خویش که عالی ترین عیار تویی سواد زیستنم را،ز نقش تذهیبت / به جلوه آر که خورشید زرنگار تویی برای من تو زمانی.نه روز و شب ،آری / که دیگران گذرانند و...
  • عشق یعنی انتظار/////// یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:34
    عشق یعنی انتظار و انتظارعشق یعنی هرچه بینی عکس یارعشق یعنی دیده بردر دوختن عشق یعنی در فراغش سوختن عشق یعنی لحظه های التهابشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی باپرستوسر زدن عشق یعنی آب بر آذرزدن تقدیم به اونی که خودش میدونه چقدر دوستش دارم
  • دست خودم نیست یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:27
    دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست! اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را...
  • چکه های خاطره یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:25
    چکه های خاطره از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را... دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از...
  • دوست داشتم یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 16:22
    دوست داشتم در اولین قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم بود.دوست داشتم در تمام ناباوریها و تمام باید ونبایدها باور می کردی دردی را که سالهاست در گوشه این دل پنهان است و با تمام خاموشیم بفهمی که در دلم غوغایی برپاست.با همه کودکیم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی. دوست داشتم لحظه ای با مکث خود تمام هستی را به هم پیوند می...
  • عشق یعنی..؟/؟؟ پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:46
    عشق یعنی این که : هر sms ای که بهت می رسه ، امیدواری اون باشه! عشق یعنی این که : برای هر کسی که می خوای sms بفرستی ، اشتباهی برای اون می فرستی! عشق یعنی این که : دنبال یه موضوع می گردی که به اون sms بزنی. عشق یعنی این که : مدام موبایلت رو چک می کنی ، نکنه از اون sms ای رسیده باشه!!! عشق یعنی این که : همش فکر می کنی...
  • یادگرفتم پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:45
    چقدر کنار این پنچره نشسته ام و هیچ وقت تو نفهمیدی و من چقدر نگفته ام دست هایم را مشغول نوشتن کرده ام تا تو لرزش آنها را نبینی تا تو نفهمی دلم از نگاهت هم می لرزد شانه بالا می اندازی که نمی شود و من می گوییم حالا حالا ها دوستت دارم تو صدایت را بلند تر می کنی می گویی: چه گفتی؟ می گوییم: من که حرف نزدم من تنها نوشتم و از...
  • باید نوشت پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:43
    چقدر کنار این پنچره نشسته ام و هیچ وقت تو نفهمیدی و من چقدر نگفته ام دست هایم را مشغول نوشتن کرده ام تا تو لرزش آنها را نبینی تا تو نفهمی دلم از نگاهت هم می لرزد شانه بالا می اندازی که نمی شود و من می گوییم حالا حالا ها دوستت دارم تو صدایت را بلند تر می کنی می گویی: چه گفتی؟ می گوییم: من که حرف نزدم من تنها نوشتم و از...
  • یادخواهم گرفت پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:34
    امشب همه چیز رو به راه است همه چیز آرام.....آرام ... باورت می شود ؟ دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو " تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام ! راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ! یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ! تو نگرانم...
  • هرچند میدونم پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:31
    هرچند میدونم دوسم نداری ولی بازم من دوستت دارم تا همیشه برای ابد عزیزم هرچند نمیتونم اسمتو اینجا بگم ولی مطمئن باش یه روز فریاد میزنم همه جــــــــــــــــــــــا عزیزم حتی اگه همین الان هم جلوی همه داد بزنی که منو نمیخوای من ازت متنفر نمیشم و خستـــم از روزای ابــری خیلی سنگینه نـگاهت دوست ندارم تو تابستون بشینــم...
  • لحظه نبودن پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:26
    لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر کلام من ، با حترام سلامت می گویم و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم . قابل ناز چشمانت را ندارد . دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند . و برایم دلسوزی کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و یادآوری خاطرات با تو بودن . دست نوشته ات...
  • خاکم نکنید پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:22
    خاکم نکنید بزارید اونم برسه بزارید اونو ببینم وقتی به حرفم میرسه خاکم نکنید هنوز عشقم رو ندیدم این همه آماده شدم یه کفن دورم کشیدن تابوت منو بزارید اونم بگیره حس کنم عاشقمه وقتی که گریش میگیره اشکای اونو کی به جای من کنه پاک خداحافظ عشقم که منو برده زیر خاک خاکم نکنید بزارید اونم ببینه پیکر آشفته ی من بی رمق روی زمینه...
  • خوردم کرد ورفت پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 13:06
    تقدیم به تنها عشقم که خوردم کرد و بعدش تنهام گذاشت ورفت کاش هرگر نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت را بخوام.کاش لبخند هایت آنقدر زیبا نبود که امروز آرزوی دیدن یک لحظه از خنده های عاشقانه ایت را داشته باشم.کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد تا امروز چشمانم به یاد آن لحظه ها بهانه بگیرند و اشک بریزند.کاش حرف های دلم را...
  • اگرکسی...... پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 12:32
    اگه کسی دیوانه ات بود عاشقش باش اگه عاشقته دوسش داشته باش اگه دوستت داشته باشه بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه نشون داد " فقط بهش یه لبخند بزن اینطوری وقتی همیشه ازش یه پله عقب تر باشی اگه یه وقت خسته شد و یه پله ازت عقب موند تازه میشید مثل هم . تو مثل حبابی و من مثل باد خزون امدم تورو ببرم به شهرمون شهری که گل...
  • 196
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5
  • ...
  • 7