چقدر بده حس کنی عزیزترین کست داره بهت خیانت میکنه اما نتونی چیزی بگی
تا عشقو دوست داشتنتو نبرن زیر سوال...
چقدر دوست داشتم عشق منم مثل همه آدما بود
کاش هیچ وقت عاشق نمیشدم تا یه همچین روزی رو نمیدیدم
عشق؟؟؟
چرا همه میخوان عاشق بشن؟؟؟
یعنی چیزی که من دارم عشقه ؟
پس چرا این شکلیه ؟
همیشه دوست داشتم عاشق بشم اما نــــــــــــــــه دیگه اینو نمیخوام
من میخوام همه عاشقم بشن
خسته شدم
از این زندگی نکبت بار پر از درد خسته شدم
منم آدمم چرا کسی اینو نمیفهمه؟؟
شاید بگید قشنگی عشق به درد و رنجشه
کاش یکیتون جای من بود
درد و رنج عشق قابل تحمله اما واسه وقتی که تو رو بخوان نه اینکه........
دوستت دارم ای تک رویای زندگی من
اگر
هنوز قوانین بازی رو یاد نگرفتی بهتره خودت محترمانه از بازی انصراف بدی قبل از
اینکه دیگران شکستت رو جشن بگیرن
وقتی که نیستی
بهار هم بهار نیست
و من باران را بهانه می کنم
تا زیر چتر صدای آن
اشک های خود را پنهان کنم
اتفاقی وبلاگتون رودیدم چه عجب یه عاشق بارنگ وبلاگ شاد دیدم
از وبلاگ های که غمگین هست خوشم نمیاد از وبلاگ های شاد خوشم میاد
سلام عزیزم
خوشحالم از آشناییتون [خونسرد]
وبتون خوشکله لینکتون کردم [لبخند]
[گل]
[بدرود]
منو لینک کن
سلام عزیز دلم خوبی خانومی
مرسی عزیزم از حضور قشنگت
کویر تشنه ی باران است
من تشنه خوبی
به من محبت کن!
که ابر رحمت اگر در کویر می بارید
به جای خار بیابان
بنفشه می روئید
وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست
چرا هراس؟
چرا شک؟
بیا که من بی تو
درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست
امید بارش باران نوبهارم نیست...
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان!
تو بیا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتادم باز
ریسمانی کن از این موی بلند
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره...
به کسی توجه نمی کنه....از کسی خجالت نمی کشه....می باره و می باره....
اینقدر می باره تا آبی شه...
آفتابی شه...
کاش می شد مثل آسمون بود...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقد بباری تا بالاخره آفتابی بشی....
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده
آرزویم این است نرود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد......
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز........
و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی........
عاشق آنکه تو را می خواهد.......
و به لبخند تو از خویش رها می گردد......
و ترا دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد
0
زندگی باید کرد ،
گاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران ،
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
نظرت با تبادل لینک چیه؟
اگه خواستی منو با اسم دختر هزارو یک غم بلینک
بعد بگو با چه اسمی بلینکمت
سلام قشنگم والا قالبت برای من کامل باز نمی شه
نمی دونم مشکل چیه...
سلیقه ی شما که حرف نداره عزیزم
اونو ازم گرفت و امروز چهلمش بود
سلام خوبی خیلی وبلاگت قشنگه ولی اینقدر ناامیدانه ننویس.خوشحال میشم خوشحالیتو ببینم.
سلام دوست خوب سایتتو برام بنویس اگه بازم بهم سر زدی سعی میکنم ولی در کل شعرهام بیشتر ناامیدانه است
سلام هانیه جونم خوبی؟ ممنونم بهم سر زدی عزیز وبلاگ خیلی قشنگی داری گلم .بازم بیا پیشم عزیزم.
ممنونم عززیه دلم بازم بیا پیشم .وبت ولی خیلی قشنگه.
میخواستم بخندم و گریه امانم نداد/
امد بهارو شاخه ما تکان نداد/
تا گم شدیم پیش قدمهای سست خویش/
دیگر کسی نشانی ما نشان نداد/
سلام خانومی خوبی گلم

ممنون از همدریت خانومی زنده باشی....
وقتی وارد قسمت مدیریت وبت هستی نظراتتو از اونجا می خونی
یه قسمتی هست زیر نظر اون شخص ویرایش
ویرایشو که بزنی زیر نظر اون شخص خط بکش
خودش این گزینه رو داره
زیرش که خط بکشی می تونی زیر نظر اون هرچی که خواستی بنویسی...
بازم ممنون از حضور همیشگی و قشنگت
زنده باشی.... قسمت همینه دیگه
کار خداست ... هیچکاری از دسته منو تو بر نمی یاد
زندگی هرجور که اون بخواد می گذره...................
نمی شه گفت راضیم اما کاری که نمی تونم بکنم
باید ادای آدما خوشحالو خوشبخت و در بیارم
باید تا همیشه حسرت بخورم تو دلم اما با بقیه بخندم
نه می تونم زندگی و عوض کنم و نه خودم رو...
از همه کسو همه چیز خسته ام
از ادمای دنیای واقعی
و از آدمای دنیای مجازی....
یه تشکرم باید ازت بکنم خیلی از کاره دیروزت خوشم اومد
زیر نظرات اون شخص که فوش داده بود نظر دادی
تا رسیدی به صفحه ی بعدی
ممنون که نذاشتی کسی بخونه.... خیلی ازت ممنونم آبجی...
مرسی که به حرفام گوش کردی
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد
خدایا به آنان که ادعای عاشقی تو را دارند بیاموز . . .
که بزرگترین گناه شکستن دل آدمیان است
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی یود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
باورم کن ای عشق اول و آخر من ...دوست
دارم...تاریکی ها را از من گرفتی ...نور را بر زندگیم
پاشیدی ...از من دوری همیشه اما باز هم امید بودنی !
...ای امید زندگی من دوست دارم...عشق توست مثل
خون در رگهای من...یاد توست مثل نفس در ریه
هایم...اسم توست شنیدنی همیشه بر زبانم... ای
وجود من ای طلوع من ...ای اول وآخر من ای رویای
من...چگونه بگویم دوست دارم !!! باورم کن ای عشق
اول و آخر من ...دوست دارم...
گاه فکر میکنم
قصه من و تو
داستان تکراری همون دو خط موازیه
که هیچوقت به هم نمیرسن
اما میبینم نه...
اونها لااقل تا آخر عمر در کنار همند
من و تو حتی از با هم بودن هم گریزانیم
پس قصه اون دو خط موازی هم
میرم و می میرم.....
جشن تولد مرگم برای تو زیر آب می گیرم.
از وقتی که رفتی تمام اندوه ها مال منند
تمام آه ها در سینه منند
من کی راه خانه دل تو را گم کردم؟
دوست دارم در سرزمین قلبم خانه ای
بسازم که پنجره هایش هیچ گاه از دیدن تو سیر نشوند
یک شب فقط یک شب در کنارهای قلب من زمزمه کن
تا شعله حر فهایت خاکسترم کند
تا فردا ققنوس وار سر از خاکستر خویش بردارم
گفتی به ماه نگاه کن یاد من باش
به یاد لحظه های سرد من باش
انگار روزو شبم بی ماه نمیشه
به خدا یادتم بی ماه همیشه
رفتی اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی
وبرایم دستی تکان دهی
دلم که مهمون نمیخواست کی گفت که مهمونم بشی؟
کی گفت بیای تو قلبم و مهمون نا خــونــده بشی؟
کی گفت که از چشای من خواب و بدزدی و بری؟
کی گفت پریشونم کنی? کی گفت بری؟کی گفت بری؟
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم ... تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد ... من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم
نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم
دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم
تو که بی وفا نبودی?لااقل بیا تو خوابم
مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟
ز همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی
قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی
رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار
حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی
از اینکه وقت میذاری وتو تنهاییام تنهام نمیذاری ممنونم
ابجیه گلم
شب را دوست دارم بخاطر تاریکی....
تاریکی را دوست دارم بخاطر تنهایی...
تنهایی را دوست دارم بخاطر فکر کردن ...
فکر کردن را دوست دارم بخاطر تو...
تو را دوست دارم بخاطر چشمانت...
چشمانت را دوست دارم
بخاطر قطرات اشکی که میدانم بر سر مزارم خواهی ریخت
خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجره ای ، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را ، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک !
آشتی خواهم داد .
آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
دوست خواهم داشت
می دونم می خوای بری
منو تنها بذاری
می دونم چشات می گن
دیگه طاقت نداری
می دونم خسته شدی
مرغ پر بسته شدی
دیگه تو بال و پری
واسه پرواز نداری
می دونم دست تو نیست
رفتن و پر زدنت
آخه اگه با تو بود
من بودم همسفرت
می دونی رفتن تو
توی تقدیر منه
گریه های بی صدا
سهم فردای منه
می دونی مال منه
همه ی جدایی ها
همه ی غم های دنیا
همه ی تنهایی ها
می دونی اشکای من
مث بارون می بارن
آخه تو که نباشی
دیگه مانع ندارن
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه م نمی جوشم
از عشق هرچه بیشتر میشنویم سیرابتر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر
عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان
عشق بینائی را میگیرد و دوست داشتن میدهد
1.2.3. را شمردم تک تک، آهسته به دنبال تو رفتم با شک
وقتی بزرگ شدم فهمیدم، تمرین جداییست قایم باشک !
روی هر سینه سری تکیه کند وقت وداع /
سر من وقت وداع تکیه بر دیوار کرد
روی هر لب ، لبی باشد موقع قنچه شدن /
لب من خشکی رو باز از رو خودش پاک کرد . . .
میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست /
کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست
دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست /
فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . .